آیه 26 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ

[28–26] (مشاهده آیه در سوره)


<<25 آیه 26 سوره قصص 27>>
سوره :سوره قصص (28)
جزء :20
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

یکی از آن دو دختر (صفورا) گفت: ای پدر این مرد را (که به شجاعت و امانت آراسته است) به خدمت خود اجیر کن که بهتر کسی که باید به خدمت برگزینی کسی است که توانا و امین باشد.

یکی از آن دو زن گفت: ای پدر! او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسی که استخدام می کنی آن کسی است که نیرومند و امین باشد [و او دارای این صفات است.]

يكى از آن دو [دختر] گفت: «اى پدر، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‌كنى: هم نيرومند [و هم‌] در خور اعتماد است.»

يكى از آن دو گفت: اى پدر، اجيرش كن، كه اگر چنين كنى بهترين مرد نيرومند امينى است كه اجير كرده‌اى.

یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می‌توانی استخدام کنی آن کسی است که قویّ و امین باشد (و او همین مرد است)!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

One of the two women said, ‘Father, hire him. Indeed the best you can hire is a powerful and trustworthy man.’

Said one of them: O my father! employ him, surely the best of those that you can employ is the strong man, the faithful one.

One of the two women said: O my father! Hire him! For the best (man) that thou canst hire in the strong, the trustworthy.

Said one of the (damsels): "O my (dear) father! engage him on wages: truly the best of men for thee to employ is the (man) who is strong and trusty"....

معانی کلمات آیه

«یَآ أَبَتِ» ای پدر من!. «إِسْتَأْجِرْهُ»: او را اجیر کن. او را به کار گمار. «إِسْتَأْجَرْتَ»: اجیر کرده‌ای. به کار گمارده‌ای. ذکر فعل به صورت ماضی و اراده معنی به صورت مضارع، اشاره دارد به این که، او آزموده و شناخته شده می‌باشد. «الْقَوِیُّ»: خبر (إِنَّ) است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26»

يكى از آن دو (دختر، خطاب به پدر) گفت: اى پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى كه (مى‌توانى) استخدام كنى، شخصِ توانا و امين است.

نکته ها

امام رضا عليه السلام فرمود: «حضرت شعيب از دخترش پرسيد: چگونه امانت‌دارى اين جوان را

«1». قصص، 21.

جلد 7 - صفحه 40

فهميدى كه او را امين مى‌خوانى؟ گفت: وقتى دعوت شما را به او ابلاغ كردم، به من گفت: از پشت‌سر من، مرا راهنمايى كن». «1» تا مبادا به قامت من چشم بدوزد.

پیام ها

1- دختران نيز در خانواده بر اساس منطق و حكمت، حقّ پيشنهاد دارند و فرقى با ديگران ندارند. «قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»

2- روابط حسنه ميان والدين و فرزندان و آزادى بيان در خانواده، يك ارزش است. «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»

3- همه‌ى اعضاى خانه پيشنهاد بدهند؛ ولى تصميم نهايى با سرپرست خانواده است. «اسْتَأْجِرْهُ»

4- زنان عفيفه به دنبال آنند تا كمتر از منزل خارج شوند. «اسْتَأْجِرْهُ» (براى كارهاى سخت خارج از منزل، از مرد استفاده شود.)

5- كار، عار نيست، اولياى خدا نيز كار مى‌كرده‌اند. «اسْتَأْجَرْتَ»

6- در گزينش‌ها، به بهترين‌ها توجّه كنيم. «خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ»

7- براى استخدام، دو عنصر توانايى (تخصّص) و امانتدارى (تعهّد)، لازم است.

«الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»

8- توانايى‌ها و امانتدارى‌ها را بايد در شرايط عادّى و بدون توجّه طرف، شناسايى و احراز كرد. «الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»

(غالب افراد با تصنّع، تملّق و رياكارى، واقعيّت خود را مى‌پوشانند؛ امّا حضرت موسى در يك صحنه‌ى طبيعى، با يك كار حمايتى و برخورد عفيفانه، خود را نشان داد.)

«1». بحار، ج 13، ص 44.

جلد 7 - صفحه 41

كار و كارگرى‌

  • خداوند از مردم، عمران و آبادى زمين را خواسته كه بدون كار و تلاش محقّق نمى‌شود.

«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها» «1»

  • در سراسر قرآن بر عمل صالح كه داراى معناى بسيار گسترده‌اى است، تكيه شده است.
  • انبياى الهى، كشاورز، چوپان، خيّاط و نجّار بوده‌اند.
  • كار در اسلام عبادت و به منزله‌ى جهاد است. «2»
  • دعاى بيكار مستجاب نمى‌شود.
  • كار وسيله‌ى تربيت جسم و روح، پركردن ايّام فراغت، مانع فساد و فتنه، عامل رشد و نبوغ و ابتكار، توسعه‌ى اقتصادى، عزّت و خودكفائى و كمك به ديگران مى‌باشد.
  • قرآن مى‌فرمايد: ما زمين را براى شما رام قرار داديم، پس از پشت آن بالا رويد و از رزق آن بخوريد. «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ» «3»
  • اسلام براى كار بازويى احترام ويژه‌اى قائل شده است و مراعات حقّ كارگر و تحصيل رضاى او و پرداخت سريع مزد او و اضافه پرداخت بر مقدار تعيين شده و احترام به او همه و همه مورد سفارش اسلام است. همان گونه كه براى كشاورزى سفارش نموده تا آنجا كه سيراب كردن درخت، پاداش سيراب كردن مؤمن دارد.
  • حضرت على عليه السلام به استاندارش سفارش مى‌كند كه كشاورزان مورد ستم قرار نگيرند و در گرفتن ماليات مراعات آنان را بكن.
  • كارهاى فكرى نيز از ارزش بالايى برخوردار است تا آنجا كه يك ساعت فكر مفيد از ساعت‌ها عبادت بهتر است.
  • كم‌كارى و سهل‌انگارى در كار، مورد انتقاد است تا آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند دوست دارد هركس كارى انجام مى‌دهد آن را به نحو أحسن انجام دهد.
  • قرآن مى‌فرمايد: هرگاه از كار مهمى فارغ شدى به كار مهم ديگرى بپرداز. «فَإِذا فَرَغْتَ‌

«1». هود، 61.

«2». وسائل، ج 12، ص 43.

«3». ملك، 15.

جلد 7 - صفحه 42

فَانْصَبْ» «1» بنابراين بيكارى، ممنوع.

آرى، بيكارى مايه‌ى خستگى، تنبلى، فرسودگى، فرصتى براى نفوذ شيطان، ايجاد فتنه و گسترش گناه مى‌باشد.

  • البتّه اسلام براى كار، ساعت و مرز قرار داده و به كسانى كه در ايّام تعطيل كار مى‌كنند، لقب متجاوز داده است. «2»
  • امام رضا عليه السلام فرمود: مؤمن بايد ساعات خود را بر چهار بخش تقسيم كند: ساعتى براى كار، ساعتى براى عبادت، ساعتى براى لذّت و ساعتى براى دوستان و رسيدگى به امور اجتماعى كه در غير اين صورت انسان به صورت عنصرى حريص در آمده و مورد تمام انتقادهايى كه درباره‌ى حرص است قرار مى‌گيرد.
  • اسلام توجّه خاصّى به كيفيّت كار دارد، نه به مقدار و كمّيت آن. «3»
  • به هر حال اسلام به كار اهمّيت داده تا آنجا كه در حديث مى‌خوانيم: خداوند بنده پرخواب و انسان بيكار را دشمن دارد. «4» امام باقر عليه السلام فرمود: «كسى‌كه در كار دنيايش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبل‌تر است». «5»
  • در حديث مى‌خوانيم: شخص فقير وبيكارى نزد پيامبر آمد و تقاضاى كمك كرد. حضرت فرمود: آيا كسى در منزل تبرى دارد؟ يك نفر گفت: بله، او تبر را آورد و پيامبر چوبى كه در كنارش بود، دسته‌ى آن تبر قرار داد و به آن شخص بيكار تحويل داد و فرمود: اين ابزار كار؛ امّا تلاش با خودت.

از اين حركت چند نكته استفاده مى‌شود:

1. انبيا در فكر زندگى مردم نيز هستند.

2. ضعيف‌ترين فرد جامعه مى‌تواند با شخص اوّل جامعه ملاقات كند.

3. جامعه نياز به تعاون و همكارى دارد. تبر از يك نفر و چوب آن از ديگرى، هماهنگى و سازندگى و تبر سازى از شخص پيامبر.

«1». انشراح، 7.

«2». «الّذين اعتدوا منكم فى السبت» بقره، 65.

«3». «ايّكم‌أحسنُ‌عملا» هود، 7.

«4». وسائل، ج 12، ص 37.

«5». وسائل، ج 12، ص 37.

جلد 7 - صفحه 43

4. براى مبارزه با فقر، بايد ابزار توليد را در اختيار نيروهاى فعّال جامعه قرار داد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26»

قالَتْ إِحْداهُما: گفت يكى از آن دو دختر كه صفورا بود. يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ‌: اى پدر من به مزد گير موسى را براى شبانى. إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ‌:

بدرستى كه بهترين كسى كه به مزد و اجرت گيرى، الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‌: مزدور تواناى امين است. اين تعريض است به آنكه موسى را قوت و امانت است، و تعليلى جامع كه جارى مجراى دليل باشد بر آنكه موسى سزاوار است به استيجار.

مروى است كه پدر از دختر پرسيد كه تو قوت و امانت او از كجا معلوم كرده‌اى؟

صفورا سنگ برداشتن از سر چاه و كشيدن دلو و صورت موافقت و امر كردن به آنكه از عقب او رود، همه را بازگفت.

معجزه باهره: نظير اين قول كه از حضرت موسى عليه السّلام ظاهر شد از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به منصه ظهور پيوست. چون در غزوه صفين به بعضى منازل فرود آمدند، آب نبود، مردم و چهارپايان سخت تشنه و هر چند آب طلبيدند نيافتند. حضرت با لشكر پاره‌اى راه رفته، بعد عدول نموده به در ديرى رسيدند ميان بيابان. راهب را گفتند: در اين حوالى آب هست؟ گفت: نه از اينجا تا ده فرسخ. لشكريان خدمت امير المؤمنين عرض كردند: زودتر خود را به آنجا

جلد 10 - صفحه 125

رسانيم پيش از آنكه قوت بالكليه ساقط شود. امير المؤمنين فرمود: حاجت نيست، پس روى به قبله و مناجات نمود، بعد به محلى اشاره فرمود كه اينجا را بكنيد.

مردمان بيل و تيشه برداشته حفر كردند، سنگ بزرگ سفيدى نمودار شد، هر چه خواستند آن را حركت دهند نتوانستند. حضرت به قوت علوى دست در زير آن سنگ و آن را حركت داده بركند و چند قدم بينداخت، آب صاف و خنك بيرون آمد از شير سفيدتر و از عسل شيرين‌تر، مردم خوردند و مشكها پر نمودند.

راهب از بالاى دير نگاه مى‌كرد، حضرت فرمود سنگ را بجاى خود، و آن را پر نمودند، اثر آن ناپديد شد. راهب گفت: (ايّها النّاس انزلونى انزلونى) مرا پائين آريد، خدمت حضرت ايستاد و گفت تو نبى مرسلى؟ فرمود: نه؟ گفت: ملك مقربى؟ فرمود: نه، و لكن وصى خاتم پيغمبران محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله هستم. راهب گفت: دست بيار تا ايمان آرم (اشهد أن لا اله الّا اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه و انت اللّه و انت احقّ النّاس من بعده) حضرت پرسيد: تو را چه چيز بر اسلام داشت؟ گفت: در كتب سالفه و علما خبر داده‌اند در اين حوالى چشمه‌اى است و سنگى عظيم بالاى آن، هيچكس اطلاع ندارد مگر پيغمبر يا وصى پيغمبر و مردم بسيار به اميد در اين دير بسر برده توفيق ديدار آن شخص را نيافتند مگر با من. حضرت گريه نمود گفت: (الحمد للّه الّذى لم اكن عنده منسيّا، الحمد للّه الّذى ذكرنى فى كتبه) راهب در خدمت حضرت به شام رفته با اهل خلاف جهاد كرد تا كشته شد و حضرت بر او نماز و براى او طلب رحمت مى‌نمودند «1»؛ و هر چه تفحص كردند از آن چشمه اثرى نيافتند، فرمود: ظاهر نگردد تا به ظهور قيام قيامت قائم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «25» قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26» قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‌ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «27» قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28»

ترجمه‌

پس آمد او را يكى از آن دو كه راه ميرفت با شرم گفت همانا پدرم ميخواند تو را كه پاداش دهد بتو مزد آنچه آب دادى براى ما پس چون آمد او را و نقل نمود براى او سرگذشت خود را گفت مترس نجات يافتى از گروه ستمكاران‌

گفت يكى از آن دو دختر اى پدر من بمزدورى گير او را همانا بهترين كسيكه بمزدورى گيرى تواناى امين است‌

گفت همانا من ميخواهم كه تزويج كنم بتو يكى از دو دخترم را اين دو بمهر آنكه مزدور من شوى هشت سال پس اگر تمام كردى دهسال را پس از قبل تو است تفضّلى و نميخواهم كه دشوار كنم بر تو زود باشد كه بيابى مرا اگر خواسته باشد خدا از شايستگان‌

گفت اين ميان من و تو است هر كدام از آن دو مدّت را بپايان رسانيدم پس نباشد تعدّى بر من و خدا بر آنچه ميگوئيم گواه است.

تفسير

قمى ره نقل فرموده كه چون دختران شعيب عليه السّلام مراجعت نمودند نزد او فرمود چه شد زود برگشتيد آنها قضيّه حضرت موسى را نقل نمودند و آنكه او را نمى‌شناختند پس شعيب بيكى از آن دو فرمود برو از او دعوت كن بيايد مزد سقايت او را بدهيم پس آمد نزد او چنانچه خداوند فرموده پس موسى عليه السّلام برخاست و آمد و آن دختر جلو ميآمد و باد وزيد و ساتر او را بلند

جلد 4 صفحه 182

نمود و قدرى از بدنش نمايان شد پس حضرت فرمود در عقب من بيا و مرا براه بوسيله ريگ دلالت كن ما از كسانى هستيم كه پشت سر زنها نگاه نميكنيم و آنچه خداوند فرموده از اينقرار است كه پس آمد نزد حضرت موسى يكى از آن دو دختر حضرت شعيب كه گفته‌اند صفورا نام داشته و بزرگتر بوده ولى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه كوچكتر بوده و همان بود كه حضرت او را ترويج نمود و بپدر خود گفت او را اجير كن امّا گرفتن آنحضرت دخترى را كه آمد مسلّم است و اختلافى ظاهرا در آن نيست و در وقت آمدن آثار شرم و حيا از راه رفتن او نمودار بود و عرضه داشت پدرم از شما دعوت مينمايد براى آنكه پاداش آبدادن گوسفندان ما را بشما بدهد و گفته‌اند حضرت فرمود من خدمت او ميرسم ولى پاداش نميخواهم چون آنكار را من براى خشنودى خدا نمودم و چون نزد شعيب آمد و شرح حال خود را از قتل قبطى و خبر دادن آنمرد مؤمن باو و بيرون آمدنش از قلمرو فرعون با ترس و ترصّد وصول دشمن نقل نمود شعيب عليه السّلام فرمود ديگر مترس از شرّ فرعونيان نجات يافتى و بمحلّ امن و امان رسيدى و ظاهرا اين بعد از آن بود كه حضرت طعام تناول فرموده بود چون گفته‌اند حضرت شعيب از دعاء حضرت موسى در آخر آيات سابقه كه دخترانش براى او نقل نمودند دانست حال او را و فرمود اين مرد گرسنه است و دستور داد طعام براى او تهيّه نمودند ولدى الورود حاضر كردند و حضرت بعد از اطمينان بآنكه بعنوان مزد نيست بلكه بعنوان ضيافت است صرف فرمود پس آندختر بپدر خود گفت اى پدر من اينمرد را براى شبانى ما اجير كن چون بهترين كسيكه اجير نموده باشى آنرا مردى است كه داراى قوّت و امانت باشد و شعيب عليه السّلام فرمود امّا قوّت او را دانستى براى آنكه به تنهائى از آندلو بزرگ آب كشيد ولى امانت او را از كجا يافتى دختر قضيّه عقب افتادن آنحضرت در راه و سببش را نقل نمود و عرضه داشت اينهم امانتش چنانچه اين گفتگو را قمى ره نقل نموده و در فقيه از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه شعيب عليه السّلام فرمود قوّتش را از برداشتن آنسنگ فهميدى امانتش را از كجا دانستى دختر قضيّه بين راه را عرضه داشت بهمان تقريب كه از قمى ره نقل شد و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام‌

جلد 4 صفحه 183

هم اينمعنى تأييد شده است و حضرت شعيب بعد از اطلاع بر اصالت و نجابت و بزرگى و بزرگوارى آنحضرت مايل بمواصلت با او شد و فرمود من ميخواهم يكى از اين دو دختر خود را كه حاضر نزد تو هستند بزنيّت تو در آورم بشرط آنكه اجير من شوى هشت سال پس اگر بده سال رساندى مدّت كار خود را تفضّلى است كه از تو بما شده و از طرف ما الزامى بر تو نيست من نميخواهم بتو سخت گيرى كنم در معامله بعدا انشاء اللّه مى‌يابى مرا از كسانيكه در معامله و سلوك با كارگرانشان خوبى و خوش رفتارى مينمايند و حضرت موسى فرمود همين قرار داد ميان من و شما باشد هر يك از آندو مدّت را من بپايان رساندم كسى حقّ تعدّى بر من ندارد و خداوند بر اين گفتگو و قرار داد ما شاهد و كارساز است و ما را موفّق بوفا خواهد فرمود و ظاهرا اين قول و قرار پيش از عقد بوده لذا بعضى گفته‌اند كه شعيب عليه السّلام مؤمنين مدين را جمع نمود و دخترش صفورا را بعقد موسى عليه السّلام در آورد پس جاى اشكال نيست كه زوجه و مهر مردّد و عمل براى غير زوجه است تا محتاج بجواب شود كه اين در شرايع سابقه جائز بوده يا احكام انبيا چون عالم بحقايق و عواقب امورند با سايرين فرق دارد و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند كدام يك از آن دو دختر آمد موسى عليه السّلام را دعوت نمود فرمود همان دختر كه او را تزويج كرد پرسيدند كدام يك از دو مدت را بپايان رسانيد فرمود ده سال را پرسيدند قبل از پايان مدّت عروسى كرد يا بعد فرمود قبل پرسيدند مرد ميتواند زن بگيرد بشرط آنكه دو ماه بپدر آنزن خدمت نمايد فرمود موسى عليه السّلام ميدانست كه مدّت را بپايان ميرساند و قمى ره نيز قريب به اين معنى را نقل نموده و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم وفاء حضرت موسى بمدّت اكمل و اطول نقل شده است و در كافى و فقيه از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه در اسلام نكاح دختر در مقابل عمل براى پدر يا برادر جائز نيست چون مهر دختر بايد باو برسد نه كس ديگر و اللّه اعلم باحكامه.

جلد 4 صفحه 184

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالَت‌ إِحداهُما يا أَبَت‌ِ استَأجِره‌ُ إِن‌َّ خَيرَ مَن‌ِ استَأجَرت‌َ القَوِي‌ُّ الأَمِين‌ُ «26»

و ‌گفت‌ يكي‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو دختر اي‌ پدر بزرگوار ‌من‌ ‌اينکه‌ شخص‌ ‌را‌ اجير كن‌ بدرستي‌ ‌که‌ بهتر كسيست‌ ‌که‌ اجير كني‌ ‌هم‌ داراي‌ قوت‌ ‌است‌ و حريف‌ اهل‌ مدين‌ ميشود و ‌هم‌ امين‌ ‌است‌ اهل‌ خيانت‌ نيست‌.

قالَت‌ إِحداهُما همان‌ ‌که‌ همراه‌ موسي‌ آمد نزد شعيب‌ و ‌او‌ ‌را‌ دعوت‌ كرد برد نزد پدرش‌ ‌گفت‌:

يا أَبَت‌ِ اي‌ پدر جان‌ ‌ما.

استَأجِره‌ُ چون‌ ديد آدم‌ متدين‌ فهميده‌ ‌با‌ ايمان‌ ‌است‌ و اهل‌ خيانت‌ نيست‌ و ‌اينکه‌ زحمت‌ ‌هم‌ ‌از‌ پيش‌ پاي‌ ‌آنها‌ برداشته‌ ميشود.

إِن‌َّ خَيرَ مَن‌ِ استَأجَرت‌َ معلوم‌ ميشود ‌که‌ قبلا حضرت‌ شعيب‌ بعض‌ اشخاص‌ ‌را‌ قبلا اجير ميكرد لكن‌ ايمان‌ نداشتند و خيانت‌ ‌هم‌ ميكردند و كفايت‌ ‌هم‌ نداشتند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ رها ميكرد ولي‌ دخترش‌ چون‌ ‌آن‌ غيرت‌ و حميت‌ و طهارت‌ ‌را‌ ‌از‌ موسي‌ ديده‌ ‌بود‌ ‌گفت‌ بهترين‌ كسي‌

جلد 14 - صفحه 226

‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ اجير كني‌.

القَوِي‌ُّ الأَمِين‌ُ اما قوه‌ ‌او‌ بتنهايي‌ سقايت‌ مواشي‌ ‌ما ‌را‌ كرد و اهل‌ مدين‌ حريف‌ ‌آن‌ نشدند و اما امانت‌ سقايت‌ ‌ما ‌را‌ كرد و هيچ‌ گونه‌ توقعي‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌ما نكرد و بسيار ‌با‌ دين‌ و ايمان‌ ‌است‌ و باين‌ ملاقات‌ ‌هم‌ حضرت‌ موسي‌ خيالش‌ تأمين‌ شد ‌که‌ ‌از‌ چنگال‌ فرعونيان‌ خلاص‌ شد و ‌هم‌ جايگاه‌ بسيار خوبي‌ ‌بر‌ ‌او‌ فراهم‌ شد و ‌هم‌ تأمين‌ امور زندگاني‌ ‌او‌ شد و ‌هم‌ شعيب‌ مسرور شد ‌که‌ يك‌ نفر امين‌ متدين‌ قوي‌ عهده‌دار امور ‌او‌ بدست‌ آورد و ‌هم‌ دختران‌ شعيب‌ مسرور شدند ‌که‌ ديگر نروند ‌در‌ جامعه‌ كفار ‌براي‌ سقايت‌ مواشي‌ لذا فرمود بموسي‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- موسی در خانه شعیب: این ششمین صحنه از زندگی موسی در این ماجرای بزرگ است.

موسی بعد از آن که سر گذشت خود را برای شعیب باز گو کرد، یکی از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پر معنی به پدر پیشنهاد

ج3، ص458

استخدام موسی برای نگهداری گوسفندان کرد «گفت: ای پدر! این جوان را استخدام کن، چرا که بهترین کسی که می‌توانی استخدام کنی آن فرد است که قوی و امین باشد» او هم امتحان نیرومندی خود را داده هم پاکی و درستکاری را (قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ).

مهمترین شرایط مدیریت به صورت کلی در این جمله کوتاه خلاصه شده است- قدرت و امانت.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع